سلاح مرا بر زمین نگذارید
بعد پر پر شدنت ای گل زیبا چـه کـنم
من به داغ تـو نـوجـوان مـرده برینا چه کنم
بهر هر درد دوایی است به جز داغ جوان
من به دردی که شفایم نیست مداوا چه کنم
(سنگ نوشته مزار شهید محمد صالحی)
قافله شهدا قافلهای است طویل به طول تاریخ… از هابیل تا امروز، از امروز تا فردا و از فردا تا هر آن روزی که فریاد خداخواهان بر زمین و آسمان طنین میافکند. در این قافله که بس دیدنی است جا برای پیوستن همه هست! ولی سعادت امکان حضور برای همه نیست.
این قافله مسافرانی میخواهد که شکوفه شوق وصل پروردگار در نهان خانه روشن دلهاشان شکوفا شده باشد و غیر از خورشید گرمابخش وصل دل به چیزی خوش نکرده باشند. این قافله مسافرانی میخواهد که گامهایشان استواری را از کوه به ارث برده باشد و عمق آبی آسمان ها در برابر وسعت نظر و بزرگی روحشان چیزی حقیر نماید.
در این قافله چهرههایی است نورانی از پیامبران، امامان و اولیا گرفته تا علما، بزرگان، حکیمان، معلمان و دیگر مردان و زنان که جز خدا هیچکس به ارزششان واقف نیست. این قافله را هیچکس شماره نتواند کرد جز خدا و هیچکس تمامیشان را نتواند شناخت جز خدا هیچکس درجاتشان را معلوم نتواند کرد جز خدا.
آری شهید محمد صالحی جزءِ شهدای سرافرازی است که فقط خدا درجه عالی ایشان را میداند و جایگاه او را در میان عرشیان و عظمت او را در میان مقربان. دانشآموز معلم شهید محمد صالحی در منطقه چهار تهران متولد شد. در حالی که سه سال از عمرش نگذشته بود در روستای قِروه در ۲۰ کیلومتری ابهر رحل اقامت نمودند. محمد معروف به ” امیر” بود و او را به این نام صدا میکردند.
در سال ۱۳۵۶ وارد “دبستان یاسر” شد و مقطع راهنمایی خود را در مدرسه “راهنمایی مدرس” قِروه با موفقیت پشت سر گذاشت. شهید محمد صالحی در محله امامزاده قروه نشو و نما کرده بود.
با آنکه سن و سالی نداشت اما در پیش دیگران مخصوصاً دوستان جایگاه ویژهای داشت. فردی دوستداشتنی بود و با برخورد خوش و خوب خودش دیگران را جذب خود مینمود. تا اینکه در سال ۱۳۶۴ پس از امتحان ورودی و قبولی در “دانشسرای تربیت معلم شهید دستغیب” ابهر مشغول به تحصیل گردید.
در سال سوم دانشسرا شهید صالحی حال و هوای معنوی خاصی پیدا کرده بود اگر چه او از کودکی فرد مذهبی بود اما اخلاق و رفتار او جلوهای دیگر پیدا کرده بود چه بسا بر خود عیان شده بود که رفتنی است و باید مهیای سفری بزرگ و معنوی شود تا اینکه پس از ثبت نام در بسیج ابهر هدف خود را از رفتن به جبهه، در فرم مخصوص جبهه چنین مینگارد: « هدف من اسلام است و به خاطر لبیک گفتن به ندای “هل من ناصرٍ ینصرنی رهبر عزیزمان” امام امت به جبهه میشتابم و به یاری رزمندگان اسلام میروم تا آخرین قطره خونم از کشور عزیزم دفاع نمایم.»
فلذا به حسین زمانش لبیک گفت و با آنکه سن کمی داشت با زحمت و کوشش زیادی توانست عازم جبهه گردد تا از فضای پاک و رایحه معطری که از خون هم رزمان شهیدش به هوا برمیخاست جهت حضور در میقات بهره ببرد و در انتظار آن میقات حساس لحظه شماری میکرد.
شهید صالحی در گردان سیدالشهدای ابهر بود تا این که در منطقه شلمچه بر اثر ترکش به سینه و با جاری نمودن خون پاکش به پای نهال مقدس انقلاب اسلامی آسوده خاطر به سوی معبود حقیقیاش به پرواز درآمد و درجنات نعیم مأوا گزید.
آقای علیالنقی عماری هم کلاسی و هم سنگر شهیدمحمد صالحی خاطرات خود را از دوران تحصیل و لحظات شهادت شهید این چنین اظهار میدارد:
« آشنایی من با شهید محمد صالحی از روزی آغاز شد که هر دو مریض شده بودیم و برای مداوا به بیمارستان امداد ابهر میرفتیم. در بین راه با حرفهای محبتآمیز و دلنشین خود از جبهه و جنگ سخن به میان میآورد. شاید تا آن لحظه در ذهن من کلمهای به نام جنگ خطور نکرده بود به همین جهت با جان و دل حرفهایش را گوش میدادم و به فکر فرو میرفتم.
تا اینکه روزی تعداد زیادی از بچههای دانشسرا از جمله من و شهید صالحی برای رفتن به جبهه ثبت نام نمودیم و در تاریخ ۱۲/۸/۶۶ برای آموزش نظامی به پادگان مالک اشتر زنجان اعزام شدیم. روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتیم. آن روزها هوا بسیار سرد بود.
برف و باران زیاد میبارید. شهید صالحی دایماً به من میگفت میخواهم تیربارچی شوم و شما هم باید کمک آرپیجی من باشید. پس از دو ماه آموزش ما را به دزفول سپس به منطقه پدافندی شلمچه فرستادند. اتفاقاً ایشان در دسته یک و من در دسته دو از گردان سیدالشهدا انتخاب شدیم.
هر بار ایشان با دیدنم تأسف میخورد که چرا با هم نیفتادیم تا در کنار هم علیه دشمن زبون بجنگیم. شهید صالحی مرا محرم اسرار خود میدانست و حرفهای دلش را برایم بازگو مینمود. ساعت ۵/۹ شب در سنگر ۳ نگهبانی میدادم.
وی که آخرین شب شهادتش بود برای دیدنم آمد و در کنارم نشست و شروع به صحبت نمود از جمله گفت: « آقای عماری پدرم نامه فرستاده و گفته که: باید در روز تحویل سال به ” قِروه” بیایی. میخواهیم برایت عروسی بگیریم و هر کسی را که میخواهی به عقدت در بیاوریم.» محمد دوست داشت به گفته پدرش جامه عمل بپوشاند اما به خاطر مسائل نظامیِ پیش آمده به کسی مرخصی نمیدادند و ما در منطقه حساس شلمچه ۳ ماه علیه دشمن دون حالت پدافندی و تدافعی داشتیم.
وی اصرار داشت شب تحویل سال در قروه باشد. هر روز که مرا میدید میگفت: « من حتماً در تحویل سال به روستای خودمان میروم ولی چطوری! ماندهام ولی حتماً میروم.» ساعت ۵/۱۲ ظهر مورخه ۲۸/۱۲/ ۶۶ من غذا برای رزمندگان اسلام پخش میکردم که یک گروه از بچهها سوار ماشین تویوتا شده بودند. فریاد زدند چرا ایستاده ای؟ دوستت شهید شد. اول باور نکردم و بیاختیار به طرف مقرّ آن ها دویدم. آری حقیقت داشت.
هنگام برگشتن به سنگرشان با خمپاره مزدوران بعثی که در کنارش منفجر شده بود به عرشیان پیوسته و قلب نازنینش را پاره پاره نموده بود و به آرزوی خود که دوست داشت در زمان تحویل سال در کنار خانوادهاش باشد و لباس دامادی بپوشد در همان روز و ساعت با لباس سرخ شهادت به آغوش پرمهر و محبّت خانوادهاش برگشت و ما را در دیار غربت تنها گذاشت.»
آقای یحیی شیرمحمدی از دوستان کودکی شهید از او چنین یاد میکند:
« شهید در یک خانواده دوستدار اهل بیت و دیندار بزرگ شده بود. پدرش یک فرد انقلابی و همیشه در صحنه بود. او فردی مهربان، خوشرو و خوش اخلاق بود. زمانی هم که جنازه مطهرش را آوردند، حاج احمد در تشییع جنازه پسرش شعار میداد و میگفت: « شهیدان زندهاند الله اکبر…» و با روحیهای خوب و استوار انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده میگفت: « شهیدِ من فدای علیاکبر (ع) و علیاصغر(ع) باد.» بالاخــره پیکر پاک دوست عزیزم پس از تشییع باشکوه در دستان مردم قِروه در جایگاه ابدی به خاک سپرده شد.
گزیدهای ازسفارشات شهید محمد صالحی از زبان پدرشان
ای امت و مردم شهیدپرور پیرو فرمایشات امام باشید که راه حق را گم نکنید. خواهر و برادر من خواهشمندم حجاب خودتان را رعایت کنید. به احترام خون مقدس شهدا حجاب اسلامی را حفظ کنید. شما ای برادران من ادامهدهنده راه شهدا باشید و سلاح مرا به زمین نگذارید. ای دوستان من حتماً بنده را حلال کنید و زیاد به دنیای مادی فکر نکنید. کمی هم به دنیای معنوی و آخرتمان بنگریم که پر از گناه است. این دنیا فانی و زودگذر است. زیاد دنیاپرست نباشید و توجهتان به روز قیامت باشد و در شکرگزاری خداوند مأیوس و کوتاهی نکنید.
شهید محمد صالحی جزءِ شهدای سرافرازی است که فقط خدا درجه عالی ایشان را میداند و جایگاه او را در میان عرشیان و عظمت او را در میان مقربان
شهید محمد صالحی جزءِ شهدای سرافرازی است که فقط خدا درجه عالی ایشان را میداند و جایگاه او را در میان عرشیان و عظمت او را در میان مقربان